[
خبر خوب دنیای ادبیات را همه شنیدیم: کازوئو ایشی گورو برنده جایزه نوبل ۲۰۱۷ شد.
حالا این روزها آدمهایی که از ایشی گورو چیزی نخواندهاند میپرسند بهترین کتابش چیست و با کدام اثرش پا به دنیای این ژاپنیتبار انگلیسی بگذارند که خودش هم از شنیدن خبر نوبل بردنش جا خورده و اولش خیال کرده خبر جعلی است.
در جواب این سوال بیتردید میگویم «بازمانده روز» با ترجمه خلاقانه و شیرین نجف دریابندری (نشر کارنامه) که جایزه بوکر را هم برده و فیلمی بر اساسش ساختهاند با بازی آنتونی هاپکینز، اما تامپسون، کریستوفر ریوز و هیو گرانت. داستانی درباره عشق ناگفتهی یک پیشکار انگلیسی.
من با همین «ناگفته»های رمان «بازمانده روز» دل به ایشی گورو دادم و نیز با داستان کوتاه حیرتانگیزی با عنوان «شام خانوادگی» با ترجمه شادروان مریم خوزان.
ایشی گورو تا امروز ناگفتههای زیادی را گفته ـ و گفتنیهای زیادی را ناگفته باقی گذاشته. هنرش در همین ناگفتنهاست. خواننده از کشف و شهود داستان هاش به شگفت میآید و گاه چند ثانیه کتاب را میبندد و به نقطهای ماتش میبرد. ده داستان کوتاه نوشته ( که ۵ تا از آنها در مجموعهای به نام شبانه ها چاپ شده) و هفت رمان از جمله «وقتی یتیم بودیم»، «منظره پریده رنگ تپه ها» و «تسلی ناپذیر»؛ و تازهترینش غول مدفون است که ده سال پس از رمان قبلی اش (هرگز ترکم نکن) در سال ۲۰۱۵ نوشت و من ترجمه اش کردم. (نشر چشمه.)
چون دنیای «غول مدفون» را همرنگ و بوی دنیای «دن کیشوت» یافته بودم، هنگام ترجمه این رمان، با دن کیشوت شادروان محمد قاضی دمخور ماندم؛ هر از گاه تورقش میکردم و در هنرنمایی محمد قاضی و بازیهای جادوییاش با کلمهها و تعابیر فارسی انگشت به دهان میشدم.
*
«غول مدفون» حکایتِ زندگیِ زوجی است در میان مردمی که چیزی از گذشتهی خود به یاد نمیآورند. خود آنها هم تنها یادشان میآید که زمانی پسری داشتهاند و میدانند که به جستوجوی او باید پا در راهِ سفری سحرآمیز گذاشت.
آنچه در راه رخ میدهد، و آنچه با هم میگویند و نمیگویند، اثری شگفتانگیز میسازد، که از ما میپرسد در روزگاری که همه چیز فراموش میشود، آیا عشق هم از یادها میرود؟
اما چرا رمان را همرنگ و بوی دن کیشوت یافتم؟
رمان در فضایی خیالانگیز در دورانی پساشاه آرتوری و با اشارههایی به سلحشوران و غولها و اژدها روایت میشود.
از همین روست که «غول مدفون» را کتابفروشیها در بلاد خارجه در قفسهی رمانهای فانتزی می گذارند.
ولی خود نویسنده این رمان را فانتزی نمیداند.
ایشی گورو در گفتوگویی با نیویورک تایمز به مناسبت انتشار «غول مدفون» ابراز تردید کرده و از خود پرسیده بود که «نمیدانم چه میشود؟ آیا خوانندگانم مرا در این وادی دنبال خواهند کرد؟ آیا کاری را که کوشیدهام در غول مدفون بکنم درک خواهند کرد؟»
*
ولی آیا به راستی ژانر مهم است؟ آیا برای کسی مهم بود که «هیچ وقت ترکم نکن» را از قفسهی رمانهای علمی تخیلی بردارد و «وقتی یتیم بودیم» را از قفسهی رمان های کارآگاهی؟
دیوید بارنت در گاردین نوشته است که ژانرهای فانتزی یا علمی ـ تخیلی به گتو تشبیه میشوند و پیشنهاد کرده به جای اینکه نویسنده و کتابش را در گتوها محصور کنیم چرا دروازهها را باز نکنیم و دیوارها را برنداریم؟
شاید خود ایشی گورو هم همین را میگوید و میخواهد ـ نویسندهای که پا به دههی شصت زندگی خود گذاشته و چه بسا هنوز حرفهای زیادی برای گفتن ـ و نگفتن ـ، راههای زیادی برای رفتن، درهای زیادی برای باز کردن و دیوارهای زیادی برای برداشتن دارد.
امیرمهدی حقیقت
چاپ شده در مجله کرگدن، شماره ۶۵، بیست و دوم مهر ۹۶