غول مدفون حکایتِ زندگیِ زوجی است در میان مردمی که چیزی از گذشته خود به یاد نمی آورند. خود آنها هم تنها یادشان می آید که زمانی پسری داشته اند و می دانند که به جست و جوی او باید پا در راهِ سفری سحرآمیز گذاشت.
آنچه در راه رخ می دهد، و آنچه با هم می گویند و نمی گویند، اثری شگفت انگیز می سازد به قلم یکی از بزرگ ترین داستان نویسان امروز، که از ما می پرسد در روزگاری که همه چیز فراموش می شود، آیا عشق هم از یادها می رود؟
بازو در بازوی هم قدم میزدیم. غریبهای سر راهمان سبز شد. از اهالی ده بود. نگاهش به تو افتاد و جوری ماتش برد انگار که به تماشای الههای نشسته است. یادت میآید، شاهدخت؟ جوان بود؛ گرچه
– از متن رمان
چاپ دوم این کتاب را هم اکنون در کتابفروشی ها بخرید.
به زودی امکان خرید نسخه امضاشده مترجم در همین سایت فراهم خواهد شد.