داستانها
چیزی که گرو میگذاری پس میگیرم/ شرمن الکسی
زنبورها؛ بخش اول/ الکساندر همن
شیرینی عسلی/ هاروکی موراکامی
فلامینگو/ الیزابت کمپر فرنچ
خوبی خدا/ مارجوری کمپر
جناب آقای رییس جمهور / گیب هادسون
تعمیرکار/ پرسیوال اورت
کارم داشتی زنگ بزن/ ریموند کارور
جهنم- بهشت/ جومپا لاهیری
در اینجا مختصری درباره نویسندهها و داستانها بخوانید.
***
نقدها و یادداشتها درباره خوبی خدا
شرق:
– اگر بخواهیم خط مشترکى براى داستان هاى این مجموعه پیدا کنیم، باید از همان شیوه خطى داستان گویى آمریکایى نام ببریم و البته آدم هایى که هرکدام به نوعى درگیر برقرارى ارتباط با آدم ها و دنیاى دور و برشان هستند. مى شود واقعاً رفت و برگشت هاى عاطفى و کش و قوس هاى روانى و حسى آدم ها را مولفه اصلى داستان هاى امروز آمریکا به حساب آورد. [+]
شرق- ضمیمه- تابستان ۸۵:
– «تصادف» (که موقعیت گروه هاى اقلیت جامعه آمریکا را به تصویر مى کشد) برنده اصلى اسکار ۲۰۰۵ مى شود و از آثار فیلسوفى چون «ریچارد رورتى» که خواستار مداراى بیشتر با گروه هاى اقلیت است استقبال مى شود و حالا در «خوبى خدا» داستان هاى نویسندگانى را مى خوانیم که غالب آنها به همین موقعیت تراژیک توجه کرده اند و شاید یکى از دلایل اصلى توجه به آثار آنها ناشى از همین مسئله باشد. [+]
همشهری جوان:
– درست مثل جلسات ترک اعتیاد، انگار نشستهاید و ۹ نفر آدم متفاوت با ۹ سلیقه و فرهنگ مختلف میآیند و برایتان از خودشان و داستانهایشان حرف میزنند. یک سرخپوست، یک ژاپنی، یک سیاهپوست، یک هندی، چند سفیدپوست و یک بوسنیایی که تقریبا همهشان از چهرههای شاخص ادبیات امروز آمریکا هستند. [+]
همشهری جوان:
داستان های کتاب ، داستان آدم های تنهاست، کسانی که زندگی شان آن قدر خالی است که نمی شود از آن یک رمان درآورد، ولی ارزش شنیدن دارد [+]
مجله زنان:
نویسندگان این داستانهای ساده و روان خواننده را بهسادگی وارد دنیای شخصیتهای داستان میکنند و شاید هر خوانندهای بتواند ردی از تجربههای گذشته خودش را در داستانی از داستانهای این مجموعه بیابد. در خوبی خدا همهچیز هست، از عشق و نفرت گرفته تا جنگ و مهاجرت. [+]
میترا الیاتی:
– با اینکه داستاننویس امروز ما به سمت پیچیدگی رفته اما جریان داستاننویسی معاصر دنیا به سمت سادهنویسی کشیده شده است. این سادهنویسی در مجموعه داستان “خوبی خدا” هم به خوبی دیده میشود.زبان ساده داستانها از نقاط قوت این کتاب به شمار میرود. [+]
کتابلاگ:
– بدون اغراق، “خوبی خدا” از بهترین مجموعهداستانهایی است که طی چند سالهی اخیر به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند. [+]
خشم و هیاهو:
– هرکسی می تواند در داستانی از این مجموعه، ردی از تجربههای گذشتهی خودش بیابد. موضوعات مختلفی از قبیل عشق، روابط با والدین، مهاجرت، بیماری، جنگ و… لایههای درونی داستانها تشکیل میدهند و همین باعث شده این مجموعه برخلاف بعضی مجموعه داستانهای دیگر، یکنواخت نباشد. [+]
کو:
– مجموعه داستان خوبی خدا را تمام می کنم . حالم خوب و بد است … داستان اول ـ تو گرو بگذار من پس می گیرم ـ نوشتهی یک شاعر نویسنده ی سرخپوست است.
عکسش را پیدا می کنم . یک سرخپوست واقعی است . آن قدری به هیجان می آیم که خواندن داستانش غمگینم کرده است … کاش یک دوست سرخپوست پیدا کنم که اسمش شرمن الکسی است . دلم خیلی گرفته است. [+]
تنها اگر دمی:
می خواهم به داستان فوق العاده ای اشاره کنم که توی این مجموعه قرار گرفته. فلامینگو نوشته الیزابت کمپر فرنچ. بدون شک از نظر من این داستان بهترین داستان مجموعه بود، تا به حال هیچ داستان خارجی نتوانسته بود همچنین تاثیری در من بگذارد. شخصیت پردازی قوی، فضاسازی فوق العاده و ناتوانی و ترس شخصیت های داستان به طرز عجیبی روی من تاثیر گذاشت و تا ساعت ها فکرم را مشغول کرد. نمی دانم چرا اینقدر با این داستان و تنهایی آن دخترو زن ارتباط برقرار کردم، طوریکه برای چند لحظه چشمانم رابستم و برای آن دو گریستم. [+]
بدون هیچ دلیلی باید بگم که در کمال تاسف و تاثر من از خوبیِ خدا خوشم نیوومد. نمیدوونم چرا. اما خب جز داستان آخر(جهنم-بهشت) بقیه داستانها خیلی چنگی به دل نمیزنه. شاید بهتر باشه بگم به دل من. شاید چون خیلی زیاد، خیلی بیشتر از اینها انتظار داشتم. شاید چون برقراری ارتباط با داستان کوتاه سخت تره.[+]
غرولند:
شخصا کتاب را دوست دارم و معتقدم یکی از بهترین مجموعه داستانهایی است که خوانده ام. داستان های خوبی خدا اثر مارجوری کمپر ، تعمیرکار اثر پرسیوال اورت و شیرینی عسلی اثرهاروکی موراکامی آثارمورد علاقه من در این کتاب هستند ، گرچه انتخاب آثار در این مجموعه به دلیل تعدد آثار خوب کار سختی است. [+]
دوچرخه؛ ضمیمه همشهری:
معجزه ای که اتفاق افتاده بود برای پسر نبود، بلکه برای دختر مسیحی بود؛ معجزه فکرکردن به اعتقادات، سؤال کردن درباره آنها، گفت وگوکردن درباره تمام آنچه به آن معتقدیم و تلاش برای بازسازی مفهوم ها؛ حتی آشکارترین آنها، مثل «خوبی خدا» [+]
روزنامه سرمایه:
خوبی خدا در میان کتابهای پرفروش فصل [+]
کتابهای عامهپسند:
من که بیشتر از همه، از “تو گرو بگذار، من پس میگیرم” خوشم اومد… نوشتهی “شرمن الکسی”؛ نویسندهی سرخپوست. یهداستان هم داره از “جومپا لاهیری” به اسم “جهنم – بهشت”. فهمیدم که داستانهای لاهیری، همهشون، عین هماَن. جدی میگم. این داستانش رو که میخوندم، دقیقاً احساس میکردم دارم “مترجم دردها” رو میخونم یا “همنام” رو… با اینحال، تمام داستان رو بدون خستگی یا سربلندکردن خوندم. [+]
میرزا پیکوفسکی
دو سه داستان کتاب واقعاً از دید من زیبا بودند، فلامینگو، جهنم-بهشت و زنبورها بخش اول. داستانهایی بودند که فقط قصد روایت داشتند، نه حینشان نه اتفاق خاصی میافتاد، نه جای آسمان و زمین عوض میشد و نه چیز دیگر. [+]
آدم در دم مرد:
هاروکی موراکامی داستان شیرینی عسلی را با قصهای فرعی شروع میکند و وقتی خواننده دارد این قصه فرعی را به عنوان طرح اصلی داستان میپذیرد وارد قصهی اصلی میشود. روایت قصهی جانپی و سایوکو چنان ناگهانی بر مخاطب تحمیل میشود که شیرینی عسل قصههایی را که جانپی تعریف میکند از بین میبرد. [+]
کتابخوان
گوی زرین به یادماندنی ترین شخصیت به :
سرجوخه جیمز لاورن [+]
ناتور دشت:
شاید زیادی هیجان زده شده باشم و بی جا از داستانی بیش از حد تعریف کرده ام اما در این وانفسا که خواندن یک داستان مؤمنانه که البته به شعور خواننده هم احترام بگذارد به معجزه شبیه شده است تعریف کردن از داستان خوبی خدا چندان بی جا نباشد [+]
آق بهمن:
من داستان کوتاه دوست دارم و بهخصوص داستان کوتاههای آمریکایی را. روی یک جور چیزهای ظاهراً پیش پاافتادهی خیلی مهم دست میگذارند. این داستانها (داستانهای خوبی خدا) هم چنین کیفیتی دارند. هنوز سه تا از داستانهایش را نخواندهام ولی دیدم تا همین جا هم ارزش معرفی کردن دارد. [+]
یک لیوان چای داغ:
اگر از همنام و مترجم دردها خوشتان آمده، اگر داستان کوتاه آمریکایی دوست دارید و اگر بعد از استقرار دولت مهرورزی کتاب خواندنی جدید در بازار پیدا نمی کنید توصیه میکنم حتما “خوبی خدا” را بخوانید. [+]
جامدادی:
مجموعه داستان خوبی خدا ( داستانهای کوتاه از نویسندگان امروز آمریکا) ترجمه ی امیر مهدی حقیقت رو که خوندم، شیفته ی شیوه ی نوشتن و موضوع آخرین داستانش ( جهنم- بهشت) شدم. اثر خانم جومپا لاهیری، نویسنده ی بنگالی بزرگ شده ی آمریکا. تهران که رفتم، بقیه ی آثارش رو هم خریدم از همون مترجم. مجموعه داستان مترجم دردها و رمان همنام. مترجم دردها رو خوندم و بیشتر عاشقش شدم. نثر داستانها فوق العاده تأثیر گذارن، در عین سادگی. بیشتر داستانها روزمرگی ها رو تعریف می کنن بی هیچ اتفاق آنچنانی و خاصی. بخشهایی از زندگی هندیهای مقیم آمریکا. قصه ی آدمهای سنتی با رسومی که در سرزمین خود آموخته اند و الان در سرزمینی هستند به نام آمریکا. قصه ی اونایی که تغییرات رو پذیرفته ان و اونایی که در مقابل سنتهای غرب مقاومت می کنن. نمی دونم چرا ولی اون آدمها رو درک می کنم، شاید چون من هم از جامعه ای هستم سنتی مثل هندوستان. بیشتر از این نمی تونم چیزی بگم، اما اگه داستانها رو بخونید حتما متوجه منظورم می شید. من خیلی لذت بردم از مترجم دردها؛ خانم لاهیری برای مترجم دردها برنده ی جایزه ی ادبی پولیتزر سال دو هزار شده. رمان همنام رو اما هنوز نخوندم [+]
ساز مخالف:
داستان تو گرو بگذار من پس می گیرم از شرمن آلکسی مرا یاد مثلی قدیمی اندخت که این طور شروع میشد: « دویدم و دویدم سر کوهی رسیدم دو تا خاتونو دیدم یکیش به من آب داد یکیش به من نون داد نونو خودم خوردم … » … داستانهای خوبی خدا توصیفاتی موشکافانه از لحظات عادی زندگی هستند که در آخر داستان نمیفهمی این عادی بودن چرا تو را چنین بهت زده کرده و از بازیهای زبانی و تکنیکی هم خبری نیست. [+]
جشن کتاب:
واژه ها به تنهایی همه چیز را همراه خود دارند: و خواننده ی امروزی دوست دارد دنیا را همان طوری که در زندگی شهری اش می بیند، برایش بنویسند. و داستان های سبک نیویورکی این کار را می کنند: زندگی را همان طوری تعریف می کنند که زنده است، گیرا است و واقعی.[+]
نقاب:
بخاطر همین است که عاشق ادبیات آمریکا هستم، خوبیاش همین است که نویسندگانش نطق و خطابه راه نمیاندازند و ساده ساده داستانشان را میگویند. [+]
فروغ:
من فکر میکنم جامعه دردکش ما این نیاز را دارد که ساعتی از روز بهچیزهایی مثل خوبی خدا و همنام بیاندیشد و حظ ببرد و آرام شود. [+]
کولیها کنار آتش:
دیوانه آن داستان ” فلامینگو ” شدم , به نویسندگی “الیزابت کمپر فرنچ ” . خدا می داند که چقدر آن دختر بچه دلواپس و درونگرای قصه را دوست داشتم که گاهی شبیه بچگی هایم می شد , و آن چمباتمه های معصومانه اش در انباری متروک و گفتمانش با فلامینگوی مجسمه , چقدر آشنا می زد و مادرش …طفلک , چقدر روزهایی که از تخت خواب بیرون نمی آمد و تا دم دمای عصر لباس خواب را از تنش در نمی آورد برایم آشنا بود , سرزندگی های موقتی و از پا افتادن هایش … [+]
… خوبی خدارو خوندم. کتاب بسیار خوشمرهایست. خوشمزه از این نظر که در هر داستان آدم خیلی پُری وجود داره که به اون داستان طعم داده؛ به خاطر همین آدمهاست که کتاب مثل یک جعبه شکلات شده و با اینکه همهی شکلاتها از همون جعبه بیرون میان، هر کدوم مزهی خاص خودشون رو دارن… به هر حال به نظرم بهترین مجموعه داستانیه که یه مترجم در چندین سال اخیر کنار هم چیده. [+]
شبی بیخیال همه چیز:
وقتی کتاب “خوبی خدا” رو میخونی این حس بهت دست میده که خوبی خدا همون دادن نعمت نوشتن به ما آدماس. [+]